شاعر: شیدا محمدی
مادرت بی شمار وحشی بود
و در هر خانه سری داشت
پیراهن اش اما تنها بود
تنها از دفتر شعر معشوقه اش
و شلوغ از گوشواره های طلای همسرش.
پایین همین پل
تن اش را
به سار سنگ می زدند
مردم اما
با سنگ هایی در مشت شان
به تماشای خون آمده بودند
تو را که از شکمش بیرون کشیدند
مرده بودی.
چند سال بعد
باد
شعری گم شده را در شهر جابجا می کرد
” زنی را که دوست می داشتم
ابابیل هلاک کرده بودند.”
تولد ۴۱ سالگی
Resort Palos Verdes